گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 74
قیام سید الشهدا (ع)، قیام براي خدا







سخنرانی آیت الله سید محمد ضیاء آبادي شگفتی از قیام سالار شهیدان کسانی هستند که به صحنۀ خونین عاشورا، با دیدة تعجب و
حیرت مینگرند و نمیتوانند این حقیقت را در فکر خود هضم کنند که یعنی چه و چگونه ممکن است که جمعی از بزرگان و
اندیشمندان بشري، از جا برخیزند و عالماً و عامداً خود و عزیزان خود را به دهانۀ مرگ انداخته و رضا به کشته شدن بدهند؛ و
مخصوصاً زنان و کودکان خود را به چنگال اسارت بیفکنند؛ تنها براي اینکه دین خدا را در دنیا حفظ کنند و آن را از کهنه و
متروك گشتن نجات دهند. آیا این کار از نظر عقلا و خردمندان عالم، مقبول و مورد تأیید است؟ این نگرش تعجبآمیز به گونۀ
یک معما اگرچه به زبان و قلم هم نیاورند در اذهان بسیاري از مردم هست. و این به آن دلیل است که این افراد اصلًا انسان را
نشناخته، و آن چنان که باید درك نکردهاند که انسان چه حقیقتی است، از کجا نشأت گرفته و به کجا میرود؟ در نتیجه
یعنی « دین خدا » ؛ که به زبان میآورند و به زعم خویش اعتقاد به وجود آن دارند، داراي چه معنایی است « خدا » نفهمیدهاند آن لفظ
چه و در میان جامعۀ بشري چه موقعیت و منزلتی دارد، و بود و نبود آن در عالم انسان، چه اثري مثبت یا منفی ممکن است داشته
باشد؟ از یک سو به این حقایق آن چنان که باید پینبردهاند و از دیگر سو نمیتوانند عظمت و جلالت شخصیت جهانی امام
حسین(ع) را نادیده بگیرند که میبینند دنیا در برابر آن بزرگمرد عالم، خاضع است. درك نادرست از قیام امام حسین(ع) لذا اینان
در تفسیر کار معماگونۀ او متحیر شده و سرانجام دست به توجیه میزنند و فداکاري حیرتانگیز آن حضرت را به صورت یک
فداکاري اخلاقی و اجتماعی ارائه داده، آن جناب را شهید راه آزادي و سرور آزاديخواهان جهان و کشتۀ راه حفظ حقوق بشر
دانستهاند! در صورتی که هدف و انگیزة اصلی آن حضرت در این فداکاري خیلی بالاتر از این مطالب بوده است. البته درست است
که امام حسین(ع) نهایت درجۀ حرّیت و آزادي را از خود نشان داد و عالیترین مرحلۀ فداکاري اجتماعی و اخلاقی و حفظ حقوق
بشري را به اثبات رسانید؛ لیکن آن حریت و آزاديخواهی و بشردوستی که اینها میگویند و معنایی که از آن اراده میکنند، غیر از
آن معنا و حقیقتی است که امام حسین(ع) در نظر داشت! انگیزة اصلی قیام کربلا امام حسین(ع) انگیزهاش در این نهضت مقدس،
صرفاً احیاي ذکر خدا، متجلی ساختن جمال اعلاي خدا در عالم انسان، و حرکت دادن عالم انسان به سوي عالم قرب، لقا و رضوان
خدا بود که فهم و درك این معنا براي امثال ما دورافتادگان و محرومان بسیار دشوار است! و در صحراي عرفات، دل به جمالی داده
بود که با چشمهاي گریان و دست به سوي آسمان میگفت: خدایا! کور است آن چشمی که تو را حاضر و ناظر بر خود نبیند و
سرمایۀ عمر را از کف داده است آن بندهاي که بهرهاي از محبوبیت تو در قلب خود نیابد. این سخن را در عرفات گفت و در کربلا
همان را با پیکر آغشته به خونش معنا کرد! در گودال قتلگاه، با قلب شکافته و پیشانی شکسته ، صورت روي خاك نهاده بود، در
حالی که زبان در دهان خشک به زحمت میچرخید میگفت: الهی رضاً بقضائک صبراً علی بلائک تسلیماً لأمرك لامعبود
صفحه 41 از 57
سواك. اي خداي من! من جز راضی به قضاي تو و تسلیم امر تو بودن هدفی ندارم چرا که من، معبود و محبوبی جز تو نمیشناسم.
این حقیقت معناي لا إله الّا الله است که امام حسین(ع) در کربلا روز عاشورا نشان داد. خدا هم جواب قبولی به این فدایی راستینش
داد و فرمود: یا أیّتها النفس المطمئنّه ? إرجعی إلی ربّک راضیۀً مرضیّۀً ? فأدخلی فی عبادي ? و ادخلی جنّتی. 1 اي جان آرام گرفته
به یاد خدا! بازگرد به سوي خدایت... به تعبیر عامیانۀ ما، اي حسین عزیزم! بیا، بیا به دامن خودم که تو محبوب منی. هم من از تو
خشنودم و هم تو از من خشنودي. بیا داخل بندگان خاص و بهشت مخصوص من شو. او میخواست ایمان به خدا و عشق به لقاي او
را در دلها ایجاد کند و در سایۀ این عشق و ایمان به خدا، احکام آسمانی قرآن را در میان جامعه جاري سازد. در نتیجه، عالم انسان
در مسیر قرب به خدا و نیل به حیات ابدي به حرکت درآید. در این صورت طبیعی است که سایر اهداف از حریت و آزادي، اقامۀ
قسط و عدل، حفظ حقوق و... به طور جامع و کامل تحقق مییابد. امام حسین(ع) با قیام خونین خود اعلام کرد تنها جمالی که
سزاوار است انسان به او عشق بورزد و در راه رسیدن به قرب و تحصیل رضاي او همه چیز خود را فدا کند، جمال خداست. آري،
امام حسین(ع) تنها فداي خدا و شهید دین خداست، نه شهید راه آزادي منهاي ایمان به خدا! خدا هم فرموده است: و ما خلقت الجنّ
و الإنس إلّا لیعبدون. 2 تمام هدف من از خلقت عالم این است که آدمیان رو به من بیایند و با من در ارتباط باشند. تنها من معبود و
مطاعشان باشم. تنها تقرّب به من و تحصیل رضاي من، انگیزه و محرکشان در تمام شئون زندگیشان باشد. رکن اساسی کار هر
مسلمان در جمیع فعالیتهایش تقرب جستن به خداست! امامحسین(ع) نیز علت اساسی نهضت و قیام خود را احیاي اسلام و زنده
نگه داشتن دین خدا نشان داد و در جواب فرماندار مدینه که آن حضرت را دعوت به بیعت با یزید میکرد فرمود: اگر بنا شود
آدمی مثل یزید حاکم بر امت گردد، در این صورت باید فاتحۀ اسلام خوانده شود 3 و ماتم براي دین خدا گرفته شود. من باید براي
روشن نگهداشتن چراغ روشنگر اسلام کشته شوم. پس آن شرف و کمال جاري که شایستۀ شأن امام حسین(ع) است، شرف شهادت
در راه احیاي دین خدا و کمال روشن نگه داشتن نام خدا بر زبانهاست، وگرنه موضوع آزاديخواهی و عدالتطلبی و زیر بار
نرفتن در سایر افراد مردم، حتی کافران نیز دیده میشود! تسلیم حق و حفظ ایمان کم نیستند افرادي که زیر بار زور رفتن را براي
خود ننگ و عار میدانند و تا پاي جان میایستند و کشته میشوند اما زیر بار زور نمیروند. در صورتی که این، فی حدّ نفسه در
دین مقدس اسلام، مورد پسند نیست! آنچه که در دین، مورد پسند است، امتثال امر خدا و تحصیل رضاي پروردگار است! اولیاي
خدا آنجا که خدا رضا داده و امر میکند در مقابل زور تسلیم میشوند و آنجایی که رضا نمیدهد تا آخرین قطرة خون میایستند.
امام امیرالمؤمنین(ع) را با زور و با دست بسته به مسجد براي بیعت با ابیبکر بردند! فدك را با زور از دست فاطمه(س) گرفتند و
آنها نگفتند ما تا آخرین قطرة خون میایستیم و زیر بار زور نمیرویم! امامکاظم(ع) را به امر هارون در مسجد پیامبر دستگیر کردند
و هفت سال کمتر یا بیشتر در زندان نگهداشتند. آن حضرت نگفت من کشته میشوم و زیر بار زور نمیروم؛ چون مصلحت
هم که امام حسین(ع) روز عاشورا میگفت، مقصودش ذلت دین خدا در « هیهات منّا الذّلۀ » اسلام در سکوت و تسلیم بود. آن
مقابل حکومت ابلیسی آنها بود که بخواهند آراي خود را مسیطر 4 بر دین خدا سازند! وگرنه خود امام حسین(ع) با برادر
بزرگوارش، امام حسن(ع) بیست سال در زمان حکومت معاویه ساکت بودند. پس زیر بار زور نرفتن همیشه یک شجاعت دینی و
کمال اسلامی نیست! تنها رضا به قضاي خدا دادن و تسلیم امر خدا بودن کمال است و بس که میفرمودند: تنها پسند خدا، پسند ما
خاندان رسول است. اگر او راضی به تسلیم در مقابل زور باشد، تسلیمیم! او راضی به قیام باشد، قائمیم، میپسندیم آنچه را جانان
پسندد. و ما تشاؤون إلّا ما یشاء الله... 5 یک فرق اساسی بین مسلک مادي و مکتب الهی این است که مسلک مادي اصالت براي بدن
انسان قائل است و روح انسان را که حقیقت انسان است اصلًا به حساب نمیآورد. همچنین اصالت براي همین زندگی دنیا قائل
است و عالم آخرت پس از مرگ را اصلًا عالم زندگی نمیداند! اما مکتب الهی اصالت را از آن روح میداند و بدن هم مرکب
موقتی براي روح است و همچنین اصالت در مکتب الهی از آن عالم آخرت است و دنیا گذرگاه است و بازار تجارت براي تحصیل
صفحه 42 از 57
سرمایۀ زندگی در عالم پس از مرگ و آن سرمایه، عبارت از نورانیت خاصی است که در روح و جان انسان پیدا میشود و از آن
تعبیر میشود به نور معرفت خدا و محبت خدا که بر اثر ممارست در عبادت و عمل به دستورات دین در روح آدم به وجود میآید.
لقمۀ حرام و سیاهی قلب انسان این جمله را مکرراً از گویندگان شنیدهایم که امام حسین(ع) روز عاشورا در یکی از دفعات که
وسط میدان مقابل آن گمراهان فریب شیطان خورده ایستاده و به موعظۀ آنها پرداخت، آن تیرهبختان سیهرو، هیاهو کردند و اعتنا به
.« علت اینکه سخنان من در شما اثر نمیکند، این است که، شکمهاي شما از حرام پر شده است » : سخنان امام ننمودند! امام فرمود
این گفتار امام(ع) بسیار تکان دهنده است و نشان میدهد که حرامخواري و حرامکاري، جوهر قلب آدمی را از صلاحیت
پندپذیري میاندازد تا آنجا که کلام حیاتبخش امام(ع) که کلام خداست، کمترین اثري در قلب قساوت گرفتۀ انسان نمیکند و
هیچ بهرهاي از اعمال به ظاهر عبادي خود نمیبرد! آخر آن مردم بدبخت هم مثل ما اهل نماز و روزه و حج بودند و تظاهر به اسلام
و ایمان داشتند و در عین حال شمشیر به روي جان اسلام و روح ایمان کشیدند و آن جنایت هولناك را مرتکب شدند و در قعر
جهنم جا گرفتند! اینک ما باید مراقب باشیم که به چنین بدبختی مبتلا نشویم و در عین داشتن ظواهر اسلام و ایمان، از حقیقت
اسلام و ایمان آگاه نباشیم و بر اثر حرامخواري و حرامکاري از درك حقایق آسمانی قرآن و دعاها و مناجاتها محروم بمانیم.
حقیقت شهادت عاشوراي حسینی حقیقت شهادت را عملًا به جهانیان نشان داد و به اثبات رسانید که شهید کسی است که پیش از
مردنش حق را شهود کرده و مانند آفتاب برایش روشن شده است. کشته شدنش روي تردید و تحریک احساسات جاهلانه نیست!
حق را دیده و شناخته است و چنان عاشق دلباختۀ حق شده که براي رسیدن به آن، از همه چیز و همه کس میگذرد! عشق به جمال
خدا چنان چشم دلش را پر کرده که جز خدا کسی را نمیبیند و جز رضا خدا چیزي نمیخواهد! اگر ببیند تنها راه رسیدنش به قرب
خدا و جلب رضاي او در خون غلطیدن خود و عزیزانش است و به اسیري انداختن زنان و کودکانش، بیدرنگ قدم به جلو
میگذارد و میگوید: خدا خواسته که مرا کشته و زنان و کودکانم را اسیر ببیند. معناي واقعی فناي در حق نیز همین است که چنان
حق را دیده که اصلًا خود را نمیبیند و از هیچ حادثهاي نمیهراسد. از پاي تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجلال چو بی پا و
سر شوي و لذا خدا نیز ابدیت شهدا را ضمانت کرده و فرموده است: کشتگان در راه خدا را مرده مپندار؛ آنها به عالم حیات
عندالرّب افتاده و براي همیشه زنده شدهاند و از رزق مخصوص خوان الهی برخوردار گشتهاند. 6 شور حسینی تا پایان جهان در
رگهاي شیعیان جاري است. امروز در سرتاسر این مملکت و در همه جاي شیعهنشین دنیا چنان شور و غوغایی به نام آنها برپاست
که گویی همین امروز از دنیا رفتهاند! این حسین کیست که عالم همه دیوانۀ اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانۀ اوست
هر کجا مینگرم نور رخش جلوهگر است هر کجا میگذرم جمله عزاخانۀ اوست طیّ این چهارده قرن، نقشههاي ویرانگر از ناحیۀ
جباران هر زمان طرح شد که صداي حسین(ع) را خاموش و مهر او را از دلها بیرون کنند اما تاکنون میبینیم که نتوانستهاند و الی
الابد هم نخواهند توانست. زیرا خداي حسین(ع) حیات ابدي حسین(ع) را بیمه کرده و فرموده است: یریدون أن یطفؤوا نور الله
بأفواههم و یأبی الله إلّا أن یتمّ نوره و ولو کره الکافرون؛ 7 میخواهند نور خدا را با باد دهانشان خاموش کنند! ولی خدا اراده بر اتمام
و ابقاي نور خود دارد؛ اگر چه کافران نپسندند. خواهر بزرگوار حسین(ع) نیز در مرکز حکومت اموي در مجلس پرسطوت 8 یزید
که خون از در و دیوارش میبارید با یک جملۀ کوبنده، صولت 9 او را در هم شکست و در حالی که مردم به یزید میگفتند: یا
امیرالمؤمنین!! زینب کبري(س) نهیب به او زد: اي یزید! تو گمان کردهاي که با این جنایتها میتوانی عزت و قدرت ما را
بشکنی؟! به خدا قسم، تو نمیتوانی چراغ وحی ما را خاموش کنی و ذکر و یاد ما را [از دلها و زبانهاي مردم] محو نمایی. و
چنانکه امروز میبینیم نتوانسته است. پینوشتها ?: این سخنرانی در تاریخ 11 محرم الحرام 1427 ایراد شده است. (با استفاده از:
.4 . 3. نفس المهموم، ص 43 . 2. سورة ذاریات ( 51 )، آیۀ 56 . صفیر هدایت، ش 44 ، با تلخیص) 1. سورة فجر ( 89 )، آیات 26 29
. 8. سطوت: قدرت. 9 . 7. سورة توبه ( 9)، آیۀ 32 . 6. سورة آل عمران ( 3)، آیۀ 169 . مسیطر: حاکم. 5. سورة انسان ( 76 )، آیۀ 30
صفحه 43 از 57
صولت: هیبت.
باده بده ساقی ولی ...
باده بده ساقیا، ولی ز خُمّ غدیر چنگ بزن مطربا، ولی بیاد امیر تو نیز اي چرخ پیر بیا ز بالا به زیر داد مسرّت بده ساغر عشرت بگیر
بلبل نطقم چنان قافیهپرداز شد که زهره در آسمان به نغمه دمساز شد محیط کون و مکان دائرة ساز شد سَروَر روحانیان هو العلّی
الکبیر نسیم رحمت وزید، دهر کهن شد جوان نهال حکمت دمید پر ز گل ارغوان مسند حشمت رسید به خسرو خسروان حجاب
ظلمت درید ز آفتاب منیر وادي خمّ غدیر منطقۀ نور شد یا زِ کفِ عقل پیر تجلّی طور شد یا که بیانی خطیر ز سرّ مستور شد یا شده
در یک سریر قران شاه و وزیر شاهد بزم ازل شمع دل جمع شد تا افق لم یزل روشن از آن شمع شد ظلمت دیو و دغل ز پرتوش قمع
شد چه شاه کیوان محل شد به فراز سریر چون به سر دست شاه شیر خدا شد بلند به تارك مهر و ماه ظل عنایت فکند شوکت فر و
جاه به طالعی ارجمند شاه ولایت پناه به امر حق شد امیر مژده که شد میر عشق وزیر عقل نخست به همّت پیر عشق اساس وحدت
درست به آب شمشیر عشق نقش دوئیّت بشست به زیر زنجیر عشق شیر فلک شد اسیر فاتح اقلیم جود به جاي خاتم نشست یا به
سپهر وجود نیّر اعظم نشست یا به محیط شهود مرکز عالم نشست روي حسود عنود سیاه شد همچو قیر صاحب دیوان عشق عرش
خلافت گرفت مسند ایوان عشق زیب و شرافت گرفت گلشن خندان عشق حسن و لطافت گرفت نغمۀ دستان عشق رفت به اوج اثیر
جلوه به صد ناز کرد لیلی حسن قِدم پرده ز رخ باز کرد بدر منیر ظُلم نغمهگري ساز کرد معدن کلّ حکم یا سخن آغاز کرد عن
اللّطیف الخبیر به هر که مولا منم علی است مولاي او نسخۀ اسما منم علی است طغراي او سرّ معمّا منم علی مجلاي او محیط انشا منم
علی مدار و مدیر طور تجلّی منم سینۀ سینا علی است سرّ اناالله منم آیت کبرا علی است ذرّة بیضا منم لؤلؤ لالا علی است شافع عقبی
منم علی مشاور و مشیر حلقۀ افلاك را سلسله جنبان علی است قاعدة خاك را اساس و بنیان علی است دفتر ادراك را طراز و عنوان
علی است سیّد لولاك را علی وزیر و ظهیر دائرة کن فکان مرکز عزم علی است عرصۀ کون و مکان خطّ ۀ رزم علی است در حرم
لامکان خلوت بزم علی است روي زمین و زمان به نور او مستنیر قبلۀ اهل قبول غرّة نیکوي اوست کعبۀ اهل وصول خاك سر کوي
اوست قوس صعود و نزول حلقۀ ابروي اوست نقد نفوس و عقول به بارگاهش حقیر طلعت زیباي او ظهور غیب مصون لعل گهرزاي
او مصدر کاف است و نون سرّ سویداي او منزّه از چند و چون صورت و معناي او نگنجد اندر ضمیر یوسف کنعان عشق بندة
رخسار اوست خضر بیابانِ عشق تشنۀ گفتار اوست موسی عمران عشق طالب دیدار اوست کیست سلیمان عشق بر در او؟ یک فقیر!
خوش مقال مانده به وصف تو لال گرچه براق خیال در تو ندارد مجال ولی ز آب زلال « مفتقر » اي به فروغ جمال آینۀ ذوالجلال
تشنه بود ناگزیر آیتالله غروي اصفهانی (کمپانی)
شعر و ادب
کاظم جیرودي متولد 1328 شمیرانات و کارشناس ادبیات است؛ نویسنده و شاعر، و کار روزنامهنگاري را هم از سال 1365 در
و اولین کتاب شعر خود را هم در سال « نامهاي از بستر مرگ » پرونده خود دارد. اولین کتاب داستان خود را در سال 1348 با عنوان
منتشر ساخته است. علاوه بر آن در رابطه با شعر کتابهاي: رنگین کمان دلتنگی, در سایۀ غزل, گزیدة « داغ عشق » 1378 با عنوان
ادبیات شمارة 108 ، لحظههاي تب آلود کربلا, چگونه شعر بگوئیم و در حوزة داستان؛ گنج بران, شب وصال, رابطۀ پنهان, روزهاي
بییار ماندنی,اتفاقی که افتاد و... در حوزة کودك و نوجوان: راز چشمۀ نور, درخت سحرآمیز, و جاي خالی خورشید را میتوان
نام برد. کاظم جیرودي مسئول چند کانون ادبی در سطح شهر تهران و عضو شوراي شعر شمیرانات و رئیس انجمن قلم رودبار
را هم به عهده دارد. بیش از 10 عنوان کتاب هم با ویرایش و نوشتۀ ایشان در « فرادید » قصران بوده و هم اکنون مسئولیت انتشارات
صفحه 44 از 57
حوزة دفتر مقاومت به انتشار رسیده است. هم اکنون دو کتاب شعر در دست اقدام و چند جلد کتاب رمان و داستان آمادة چاپ
دارد. وي عضو انجمن قلم و انجمن نویسندگان کودك و نوجوان هم میباشد. گل ظهور غم فراق تو دل را اگرچه سنگین است
فداي آن غم تلخت, چقدر شیرین است! اگر چه نیست جفا، کار تو, نمیدانم چرا مرام تو در ذره پروري این است؟ دلم ز دوريات
اي گل به سینهام پژمرد نواي بلبل طبعم ز غصه غمگین است بیا بیا که ز یمن تو باغ میخندد در انتظار رُخت, بیقرار نسرین است
بیا بیا که حضورت به گلشن دلها براي زخم گل داغدیده تسکین است گل ظهور تو کی برگ و بار خواهد داد؟ در انتظار فرج
خوشههاي پروین است بیا که فتنه به آفاق میکند بیداد ببین که باد مخالف به پرچم دین است همیشه منتظرت روي جاده میمانم
نگاه باور دل امتداد پرچین است کاظم جیرودي سبزپوش اي سبز پوش کعبۀ دلها ظهور کن از شیب تند قلۀ غیبت عبور کن درد
فراق روي تو ما را ز غصه کُشت چشم انتظار عاشق خود را صبور کن شاید گناه خوب ندیدن از آن ماست فکري براي روشنی
چشم کور کن یک شب بیا براي رضاي خدا خودت غم نامههاي سینۀ ما را مرور کن یک شب بیا به خلوت دلهاي بیقرار جان را
ز شوق آمدنت پر سرور کن اي گل ز یمن مقدم خود باغ سینه را لبریز از طراوت و عطر حضور کن آقا! به جان مادر پهلو
شکستهات دل را ز تنگناي غم و غصه دور کن اي آفتاب مشرقیام، شام واپسین تاریکی وجود مرا غرق نور کن خلوتنشین باور
تنهاییام تویی اي سبزپوش کعبۀ دلها ظهور کن …کاظم جیرودي ختم غزل اگر دعاي من امشب به آسمان برسد گمان کنم که
خدا هم به دادمان برسد رمق نمانده به جسمم, خداي من مددي! مگر ز تو به تن مردهام توان برسد غمم ز دوري یار است, یار
گمشدهام چه میشود خبر از یار بی نشان برسد؟ چه میشود که بیاید سوار مشرقیام و بر پیادة خسته, توان و جان برسد؟ پر از
لطافت گل میشود نسیم چمن اگر به فصل خزان یار مهربان برسد گلاب و عطر بپاشید در مسیر ظهور گمان کنم که هر آن لحظه
میهمان برسد! همیشه منتظرم درکنار جادة عشق که پیک خوش خبر از سمت جمکران برسد ? ? ? تمام ذهن مرا پر نموده این
پرسش چه میکنیم اگر وقت امتحان برسد؟ خدا کند که در این روز, روسپید شویم چو کارنامه به آن مصلح جهان برسد یقین بدان
که اثر میکند دعاي فرج و از عنایت آن صاحبالزمان برسد شروع دفتر باور به نام او زیباست اگر که ختم غزل هم به پاي آن
برسد کاظم جیرودي
از نبی اعظم تا وصی خاتم (ص)
کلاس درس به هر چیز دیگري شبیه است، غیر از کنفرانس یک بحث تحقیقی. اخلاقش همین است. انگشت روي چیزي
نمیگذارد، وقتی که هم گذاشت باید تا ته آن برود. الآن، اوّل کنفرانس است. خیلی اوّل، چون تازه دارد، دعاي فرج میخواند،
این عادت خوبش را از هیئت یاد گرفته، شبهاي جمعه، سینهزنی و جمعهها بعد از نماز صبح، دعاي ندبه. به خصوص که صداي
بمی هم دارد و این صداي بم، وقتی با حرارت و انگیزه همراه میشود به فضا رنگ و بوي دیگري میدهد، بیخیال امثال
حیدرمنش که در کلاس حضور دارند و الآن رفتند تو حس و حال بچّههاي مثبت. صداي منصوري در فضاي کلاس همچنان به
چرخش در میآید: لطف کنید یک صلوات ختم کنید. و به دنبال این درخواست، ذکر صلوات به صورت زمزمۀ خفیفی، به گوش
میرسد. با کسب اجازه از استاد و شما عزیزان موضوع بحث را برایتان عرض میکنم: موضوع، تحقیقی هر چند اجمالی دربارة
پیامبر اعظم(ص) است، که در ایام میلاد مبارك آن حضرت هم قرار گرفتهایم؛ هرچند همۀ روزهاي ما متعلق به آن حضرت است.
تحقیق ما، دربارة سیرة عملی نبوي یا اخلاق اجتماعی، نحوة حکومت داري و این صحبتها نیست، علتش هم این است که راجع به
این مسائل، چه در صدا و سیما و چه در نشریات، بسیار گفته شده است. بماند که شاید هیچ کدام از ما نتوانسته باشیم حداقل چند
حدیث از حضرتش را آموخته باشیم و در زندگی خود، آن را پیاده کنیم. امّا موضوع تحقیق دربارة ارتباط و بیانات پیامبر
اعظم(ص) پیرامون شخصیت وصیّ خاتم، حضرت مهدي(عج) است. سکوت شیرینی بر فضاي کلاس حکمفرما شده، بعضیها جا
صفحه 45 از 57
خوردهاند، معلوم نیست شاید فکر میکنند، دانشجویان رشتۀ پزشکی؛ براي موضوع آزاد کنفرانس حتی سر کلاس معارف، خیلی
موضوعهاي دیگري را میتوانستند انتخاب کنند: مثلًا: نحوة راهیابی انرژي مثبت (دعا) به روح انسان و ارتباط مستقیم آن با خواب
شب. یا چرایی افزایش بیرویۀ رشد قد، در افراد کوتولیسم!؟ یا هزاران موضوع دیگري که میتواند واقعیت داشته باشد یا نداشته
باشد. در حال و هواي خودم هستم که نامۀ مچاله شدهاي را از طرف صندلی حیدرمنش دریافت میکنم. عکسالعملی از خودم
نشان نمیدهم حتی سرم را براي خواندن خم نمیکنم، فقط مردمک چشمانم را تا میتوانم، پایین میکشم. حیدرمنش، بی سلام،
نوشته، به رفیقت بگو، اینجا کلاس درس است، نه هیئت، جوگیر نشود سینهزنی کند. ملّت معطّل است. بگو، بحث را شروع کند.
حیدرمنش معلوم است که از سر خیرخواهی نامه ننوشته، حکماً علتش خنده و شوخی بیشتر بوده تا موعظه، امّا بی راه هم نمیگوید؛
منصوري تا اینجا این همه حرف زده، امّا هنوز، ب ، بسمالله، تحقیقش را هم نخوانده، فقط موضوع را گفته: همین! امان از تکه کلام
منصوري که میگوید: باید اوّل طرف را بسازي، آگاهش کنی، دستش را بگیري، آرام آرام، بکشانی تو گود... فقط صداي
منصوري شنیده میشود: هر چه انسان بیشتر جستوجو میکند. به سخنان ناب و زیبایی هم برخورد میکند. در اقیانوس احادیث
نبوي، دُرهاي غلتان حدیث دربارة حضرت مهدي(عج)، در موضوعات مختلف، وجود دارد. آنقدر که چه بسا بتوان کتابی مجزّا،
به همین امر، اختصاص داد. بنده و آقاي حبیبی، در حدّ توان احادیث قابل فهم را در بخشهایی که خواهم گفت، دسته بندي
کردهایم. دستۀ اوّل؛ سخنان حضرت رسول اکرم(ص)، دربارة سیماي ظاهري حضرت مهدي(عج) است. دستۀ دوم؛ توضیح
مختصري به همراه احادیثی از ایشان دربارة راز غیبت ولیعصر(عج) است. دستۀ سوم؛ انتظار فرج و کلام نبوي دربارة این موضوع.
استاد محسنی، استاد معارف با ظاهري آراسته و آرامشبخش مثل همیشه قدمزنان به انتهاي کلاس رفته و دست به سینه به دیوار
تکیه داده است. منصوري نگاهی به استاد میکند و میگوید: باز هم به این مطلب اشاره میکنم که احادیث گلچین شده است، تا
بتوان در وقت داده شده بحث را جمع کرد و هم اینکه شما دوستان در پایان هر بخش، دست کم یک حدیث را به خاطر بسپارید.
دلم میخواهد، کاغذ مچاله حیدرمنش را بفرستم براي منصوري، حیف آن همه زحمت اگر منصوري نتواند، همۀ کنفرانس را یک
جا برگزار کند... دستۀ اوّل: از حضرت رسول اکرم(ص) است که فرمود: مهدي(عج) ما مردي است، رنگ او، رنگ عربی است.
(گندمگون)، و جسم او جسم اسرائیلی، (یعنی راست قامت و تا حدي بلند قد)، در گونۀ راست او خالی است مانند ستارة درّي. یا
در حدیثی دیگر اینکه: مهدي(عج)، از من است، پیشانی باز و نورانی و بینی کشیده و باریک دارد. و در جایی دیگر و باز هم از
رسول اکرم(ص)، سیمایش چون ماه تابان و چهرهاش گرد و درخشان است. و در جاي دیگر: دیدگان مبارکش سرمه کشیده،
محاسن مبارکش پر مو و بر گونۀ راست، خالی جذاب دارد. و آخرین حدیث انتخابی اینکه: چهرهاش چون دینار، (گرد و
گلگون)، دندانهایش چون شانه، (یعنی ظریف، منظم و جدا از هم، و شمشیرش چون شعلۀ آتش است). و امّا دستۀ دوم: منصوري
هنوز حدیثهاي دستۀ بعدي را نخوانده که دست حیدرمنش جهت کسب اجازه بالا میرود و از جایش برمیخیزد، میخواهد
حرفی بزند، استاد محسنی سري تکان میدهد و او میگوید: بچّهها! عذر میخواهم بین کنفرانس صحبت میکنم. و بعد رو
میکند به منصوري. شما گفتید، خوب است که در آخر هر بخش، یک حدیث یاد گرفته باشیم، درست است؟ البته، این
درخواست و نظر من بود، حالا تا چه اندازه، حافظه، دقت و توجّه، شما را یاري کند. بله، اتفاقاً من یکی دو حدیث در خاطرم ماند.
مثلًا، خال سیاهی بر گونۀ راست ایشان است، و صورتشان مثل ماه درخشان است. آیا اینها میتواند براي من سازنده باشد؟ لحظهاي
سکوت همه جا را فرا میگیرد. سکوتی کشدار و سنگین. یکی از بچّهها که روي صندلیاش ولو شده، خودش را جمع و جور
میکند و میگوید: سازندگی بحث دیگري است. ما خیلی حدیث اخلاقی، تربیتی دیگري هم داریم. آیا شما میخواهید، با این
دو حدیث خودتان را بسازید؟ مگر میشود، این دو نشانه از سیماي امام ماست که خوب، ما که ایشان را امام خود میدانیم و معتقد
به غایب بودنش هستیم، بد نیست از سیماي ظاهري ایشان هم چیزهایی بدانیم. استاد محسنی، موقرانه میگوید: آقاي حیدرمنش!
صفحه 46 از 57
بگذارید کنفرانس تمام شود. بعد حدیثها را روي هم بگذارید و جمعبندي کنید. منصوري چشمانش خیره شده به حیدرمنش و
حتم دارم، جوابی دارد امّا رعایت کلاس را میکند و چیزي نمیگوید، امّا من میگویم: تحقیق ، کار مشترك من و منصوري است.
باید دفاع کنم، پس لب میجنبانم که: ببین! دوست من! به خاطر سپردن برخی از نشانههاي ظاهري حضرت، چه بسا در برخی
جاها و مکانهاي مقدّس، به کمک انسان بیاید. مثلًا در مسجد مقدس جمکران یا در مکانهایی که احتمال حضور حضرت در آن
هست. براي اینکه اگر خداوند به کسی توفیق داد و جمال حضرتش را مشاهده کرد، با آنچه در ذهن دارد، قیاس کند. البتّه ، براي
شما را نمیدانم که آیا واقعاً ، دانستن و ندانستن این احادیث، برایتان فایدهاي هم دارد؟ عکسالعمل کسی برایم مهم نیست. حرفم
را که میزنم، مینشینم، بعضی از بچّههاي هم کلاسی، تازه منظورم را متوجّه شدهاند و ریز میخندند، وسط کلاس هنوز
حیدرمنش ایستاده است. از جسارتش خوشم میآید: منصوري، حالا میگوید: شاید منظور شما این باشد که این همه بحث مهمتر
هست، حالا چرا سیماي حضرت را بیان کردم. شما درست میگویید، مهم عظمت قیام حضرت(عج)، است و اینکه در غیبت او چه
رازهایی نهفته است. و یا چه علایم و نشانههایی در ایام نزدیک به ظهور ایشان وجود داد، امّا من و حبیبی، خواستیم درکنار دانستن
آنها، یک نظر اجمالی هم به بحث ظاهر آقایمان داشته باشیم، همین را به شما بگویم، آقاي حیدرمنش! که حضرت، علاوه بر
بالاترین مرتبۀ تقوا و ایمان و عصمت و همۀ این چیزها، صاحب جمال و نیرومندي نیز هست که هر کسی بخواهد در مقابل حق و
حقیقت، قد علم کند، او را سر جایش بنشاند، بفرمایید بنشینید. تا ادامۀ بحث را بگویم: مؤدب مینشیند. شرمنده میشوم. شاید بندة
خدا، سؤال برایش پیش آمده بود و قصد و غرضی نداشته است. خدایا! توبه. و امّا دستۀ دوم: احادیث مربوط به علل غیبت حضرت
ولیعصر(عج) پیامبر اکرم(ص) فرمودند: به ناگزیر او باید غایب شود، که در آن مدّت ترس از قتل هست. و در حدیثی دیگر آمده:
براي او غیبت و براي امّت حیرتی خواهد بود که خیلیها در آن دوران گمراه خواهند شد. و در حدیثی اینکه: آنچه در میان
بنیاسرائیل واقع شده، در میان امّت من نیز، مو به مو واقع خواهد شد. دوازدهمین فرزند من از دیدهها غایب می گردد و دیده
لاوي » نمیشود. و آنچه در میان بنیاسرائیل روي داده بود و به موجب آن، دچار سرگردانی شدند، غیبت نخستین سبط آنها به نام
بود که مدّتی بس دراز غیبت کرد و سپس به سوي قومش بازگشت و دین خدا را پس از مندرس شدن، از نو زنده « بن بَرخیا
ساخت. و در حدیثی دیگر از پیامبر اعظم(ص): مهدي (عج) از اولاد من است. خداوند به وسیلۀ او مشرقها و مغربهاي زمین را
فتح میکند. مهدي همان است که از دوستان خود ناپدید میشود، یک ناپدید شدنی که بر اعتقاد خود، در امامت استوار نمیماند،
مگر کسی که خداوند، دلش را براي ایمان آزموده است. و در بسیاري از احادیث علّت غیبت، ترس از قتل بیان شده است. مانند
حضرت ادریس که مدت بیست سال براي ترس از امت گمراه خود که دعوتش را رد کردند، غیبت نمود. مانند حضرت رسول
اکرم(ص) که براي فرار از کسانی که او را آزار میدادند و جهت حراست از جان و نیز رسالت مقدسش، در غار حرا، مخفی شد.
امّا باید گفت که علّت غیبت حضرت ولیعصر(عج) و عنوان ترس از قتل، که گفتیم در احادیث بیشماري آمده است، به هیچ وجه
شخصی نبود، چرا که خداوند او را براي ریشهکن ساختن ظلم و ستم و اجراي عدالت، ذخیره کرده است. و نیز دلیل دیگر آن که؛
غیبت حضرت(عج) وسیلۀ آزمایش مؤمنان و غربال شدن منکران است، و از معصوم(ع)، دربارة علت غیبت سؤال شد و ایشان
فرمودند: خلایق ناچارند، باید امتحان کرده شده باشند. و از یکدیگر تمیز بیابند و به غربال زده بشوند و جمع کثیري از غربال بیرون
رود. و در حدیثی دیگر باز هم، علت غیبت؛ این مطرح شده است که در وقت ظهورش، احدي را در گردن وي بیعتی نباشد.
منصوري، یک نفس و پر انرژي، سکان کشتی کلاس را در دست دارد. لذت میبرم از آرامش و سکوت یک دست کلاس، سرم
را کمی میچرخانم، بعضی از دانشجویان خانم، هر چه بحث جلوتر میرود، دستی به روسريهایشان میکشند و آرام مرتب
میکنند. بعضی دیگر از همکلاسیها هم که طبق عادتشان براي فهم بیشتر، دقیق میشدند در چشم و ابروي فرد کنفرانس دهنده،
حالا حتّی به منصوري هم نگاه نمیکنند و خودشان را سرگرم خطخطی کردن کاغذ سفید مقابلشان کردهاند. پنجرههاي کلاس
صفحه 47 از 57
نیمه باز است و نسیمی گاه بر سر و رویمان میوزد. دلم براي منصوري میسوزد، کاش میگذاشت، بقیۀ تحقیق را من کنفرانس
تایپ کرده بودم که از مولا صاحبالزمان(عج) نقل Word میدادم. خصوصاً که از حدیث امام مهدي یا همان توقیع، را من در
شده است: اگر چه ما در جاي مخصوصی به دور از جایگاه ستمگران سُکنی گزیده ایم، که خداوند مصلحت ما و شیعیان ما را در
این دیده است که تا هنگامی که حکومت جهان به دست ستمکارانست، این چنین باشیم، ولی به اخبار شما آگاهی داریم و چیزي
از اخبار شما از ما پوشیده نیست... بنابراین هر یک از شما باید طوري رفتار کند که به محبّت ما نزدیکتر شود و از هر چیزي که
خوشایند ما نیست و موجب غضب ما میشود دوري کند که فرمان ظهور ما ناگهانی و بدون مقدمه فرا میرسد که دیگر توبه
سودي ندارد و پشیمانی از گناه دردي را دوا نمیکند. بعد از تایپ این قسمت، وارد دستۀ سوم شدم. منصوري هم وارد دستۀ سوم
شده است. انتظار فرج، در کلام نبوي و ادامه میدهد: برترین عبادتها، انتظار فرج است. و در جایی میفرماید: بعد از شما قومی
خواهد آمد که پاداش هر یک از آنها برابر پاداش پنجاه نفر از شماست، گفتند: یا رسولالله! مگر نه این است که ما در حضور شما
در بدر، احد و حنین شرکت جستیم و قرآن در میان ما نازل شد؟ ایشان فرمود: اگر آنچه بر آنها روي خواهد داد، بر شما روي
میداد، شما نمیتوانستید چون آنها صبر و شکیبایی را پیشۀ خود سازید. و در جاي دیگر اینکه: خداوندا! برادرانم را به من بنمایان.
یکی از اصحاب گفت: مگر ما برادران شما نیستیم؟ اي رسول گرامی خدا! ایشان فرمود: نه، شما یاران من هستید، برادران من
کسانی هستند که در آخرالزمان میآیند، و به من ندیده ایمان میآورند... که استقامت هر یک از آنها در دین خود، از کندن
خارهاي گون، در شب تاریک و به دست گرفتن آتش گداخته سختتر است. آنها مشعلهاي هدایت هستند که خداوند، آنها را از
فتنههاي تیره و تار نجات میبخشد. رسول اعظم(ص)، مؤمنان منتظر حقیقی را افرادي معرفی میکند که سختکوش، ثابت قدم و
استوار بر حق و حقیقت هستند. چنانچه باز میفرماید: خوشا به حال شکیبایان در غیبت او، و پاي بر جایان در محبّت او، که آنها را
این قرآن هدایت است براي پرهیزکاران؛ آنها که به غیب ایمان » ، خداي تبارك و تعالی در کتابش چنین توصیف فرموده است
و در حدیث نبوي دیگري چنین آمده است: گروهی از امّت من، همواره حق را آشکار میکنند تا فرمان خدا (فرمان .« میآورند
ظهور) فرا رسد. و دیگر اینکه؛ افضل اعمال امّت من، منتظر بودن است به رسیدن فرج از جانب خداي تعالی. شبیه به کسی است که
در بند گرفتار آمده، چنین فردي همچنانکه در انتظار رهایی از بند به سر میبرد، در عین حال براي نجات خود، در حد توان تلاش
میکند؛ چه با دعا، چه با کارهاي دیگر. و شاید یکی از کارهاي شیعه در دوران انتظار، پیروي از سیرة عملی نبوي باشد. زیرا در
حدیثی از ایشان آمده که: مهدي از فرزندان من است. اسم او، اسم من و کنیهاش کنیۀ من، از نظر خلق و خلق شبیهترین مردم به من
یادم هست، سر تایپ این حدیث، منصوري این بیت شعر .« شبیهترین مردم به من است در شمایل و اقوال و افعالش » ... است. یا اینکه
را خواند که: میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است بعد اضافه کرد، ما کجا و آقا کجا؟ راستی قضیۀ تایپ از
آنجا شروع شد که یک شب سرزده، البتّه خیلی هم سر زده نبود، رفتم خانۀ منصوري. میدانستم پدر و مادرش منزل نیستند وقتی به
سر کوچهشان رسیدم، شمارة همراه او را گرفتم، سلام و علیکش که تمام شد، شروع کرد به غرولند کردن که: خوب، خودت را
کنار کشیدي، جستوجویی، تایپی، پیرینتی... کجا کنار کشیدم مؤمن؟ خوب است که خودت میدانی، آن کتابهایی که روي
میز جناب عالی است را من برایت آوردهام. فکر کردي که چی، اگر میبینی از کتابها استفاده میکنم، براي این است که
نمرهات حلال باشد و گرنه چیزي که فراوان است کتاب. اصلًا کی گفته با هم تحقیق کنیم. اگر راست میگویی، بیا کتابهایت را
بگیر، یک سیدي میگیرم. صد جلد کتاب دارد دیگر این همه زحمت ندارد. عجب، ببینم منصوري! حواست هست چه
میگویی؟ شما نبودید میگفتید، ورق زدن کتابهایی که نام و یاد آقا در آن است، نورانیّت و صفا میآورد. نگفتی آدم وقتی
کتاب دستش باشد، به بهانۀ یک حدیث موضوعی، چند حدیث را هم میخواند. منصوري خندید. شوخیاش گل انداخته بود، با
بی خیالی گفت: اگر مردي بیا! کتابهایت را بگیر. ساعت تازه هفت شبه. از خیابان ولیعصر(عج) تا رسالت هم، یک قدم راه
صفحه 48 از 57
بیشتر نیست. رسیده بودم جلوي در خانهشان، زنگ زدم، منصوري گفت: حبیبی! زنگ میزنند، گوشی را خاموش نکن ببینم
کیه؟ غریبه نیست، خودیه، باز کن! منم. و لحظهاي بعد، پشت میز کامپیوتر نشستم و ادامۀ تایپ مطالبی که منصوري در کتابها
علامت زده بود. یعنی همانهایی را که الان منصوري دارد در کلاس میخواند: منتظر فرج بودن، عبادت است. این فرمایش پیامبر
اعظم(ص) است. باید دانست که انتظار به تنهایی فایدهاي ندارد، بلکه آن انتظاري، عبادت محسوب میشود که به اصلاح و تزکیه و
خودسازي فرد و در پی آن، پیراستگی و اصلاح جامعه بینجامد. یعنی به امید آمدن مصلح و ظهور آقایی که در تقوا، ورع و ایمان
سرآمد است، خود را هر چه بیشتر به او شبیه کرده و از رذیلتهاي اخلاقی و روحی و فکري فاصله بگیریم و بدانیم که او بیشک
بر احوال شیعیان و دوستداران خویش آگاه است. در پایان تحقیق، این را هم اضافه کنم که ما به قدر مشت کوچک خویش از
این اقیانوس بیکران و این چشمۀ جوشان، آب حیات برگرفتیم. از کلام نبوي، آغازین دانۀ تسبیح گفتیم و از وصّ ی خاتم، آخرین
دانه، که همه به یکدیگر متّصلند. همه یک دست و یک رنگ، و صاحب علامتهایی خاص، جز اینکه دانۀ اوّل همیشه اوّل است و
دانۀ خاتم، بر جایش و بر قرار و امّا همگی براي تسبیح و ذکر سلام و صلوات است و بس. منصوري در وقت تایپ کنار دستم
نشست و گفت: منابع را هم اضافه کن. 1. مهدي موعود(عج)، جلد اول و دوم. علامه مجلسی. 2. روزگار رهایی، جلد اول و دوم.
کامل سلیمان 3. عصر ظهور، علی کورانی 4. مکیال المکارم، محمد تقی موسوي اصفهانی. بعد از من میخواهد که شعري را که
خیلی دوست دارد، برایش با خط درشت بنویسم. خدا کند سر کنفرانس، موقع خواندن این شعر، گریه نکند. دوستان عیب کنندم
که چرا دل به تو دادم باید اول ز تو پرسید که چنین خوب چرایی؟ تایپ تمام شد. منصوري باید پیرینت کند. به خودم میآیم، واي
خداي من، لایۀ اشک چون مه غلیظی، چشمانش را پوشانده است. بعضیها، از صداي بغضآلود منصوري، میروند تو حس. دقیق
که میشوم، صداي گریۀ ضعیفی هم از طرف صندلی حیدرمنش میآید، بحث گریهدار نبود. بیشتر حس و حال معنوي منصوري،
کار خودش را کرده است، یکی خود من. استاد محسنی، دستی به شانۀ منصوري که هنوز پشت میز استاد ایستاده، میزند و از او
تشکر میکند، من اما هنوز در فکرم؛ اینکه کاغذ مچاله شدة حیدرمنش را براي چه کسی بفرستم، براي منصوري یا براي خود
حیدرمنش؟ شیدا سادات آرامی
فضیلت علی (ع) در شب معراج
شبی که معراج رفتم، خداوند جلیل به من » : ابی سلیمان چوپان پیامبر(ص) نقل میکند که از پیامبر خدا(ص) شنیدم که میفرمود
فرمود: پیامبر، به آنچه از پیش پروردگارش فرستاده شده است، ایمان آورده است. گفتم: مؤمنان نیز ایمان آوردهاند. خداي جلیل
فرمود: آري، درست گفتی. چه کسی را به خلافت بر امّت پس از خود برگزیدهاي؟ گفتم: بهترین آنها. فرمود: علی ابن ابیطالب.
اي محمد من به روي زمین نگریسته و تو را بین مردم اهل زمین انتخاب کردم و برایت نامی از » : گفتم: بلی پروردگار من. فرمود
هستی. آنگاه « محمد » هستم و تو « محمود » نامهاي خود جدا کردم، و هر جا من ذکر شوم تو نیز به همراه نام من ذکر میشوي، من
است. « علی » هستم و او « اعلی » بار دیگر به روي زمین نگریستم و علی را انتخاب کردم و برایش نامی از نامهاي خود قرار دادم، من
اي محمد، من تو را و علی و حسن و حسین و ائمۀ از نسل او را از نور خود آفریدم، و ولایت شما را بر اهل آسمانها و زمین عرضه
نمودم، هر کسی قبول کرد، در نزد من از مؤمنان قرار گرفت. و هر کس آن را انکار کرد، نزد من در صف کافران درآمد. اي
محمد هر کسی از بندگان من، به اندازهاي مرا عبادت کند که اندامش فرسوده و پوسیده شود، ولی ولایت شما خاندان را انکار
به » : خداوند فرمود « آري » : گفتم «؟ نماید، او را نمیآمرزم تا اقرار به ولایت شما خاندان، کند. اي محمد دوست داري آنها را ببینی
طرف راست عرش بنگر و من به سمت راست عرش نگاه کردم، ناگهان علی و فاطمه و حسن و حسین، و علی بن حسین، و محمد
بن علی، و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر، و علی بن موسی، و محمد بن علی، و علی بن محمد، و حسن بن علی و مهدي را در
صفحه 49 از 57
اي» : آنگاه خداوند فرمود «. پرتوي از نور دیدم که به نماز ایستادهاند، و مهدي در وسط آنها همچون ستارهاي پرنور میدرخشید
محمد، اینها حجّتهاي من هستند و این مهدي(ع) انتقامگیرندة عترت توست، به عزت و جلالم سوگند، او حجّتی است که طاعت
، پینوشت ?: به نقل از: مناقب خوارزمی، ج 1، ص 95 «. او بر دوستانم واجب است، و من به واسطۀ او از دشمنانم انتقام میگیرم
. حموینی، فرائد السمطین، پایان، ج 2
امام مهدي (ع) شفاعت کننده امت
از امیرالمؤمنین(ع) آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: من در کنار حوض « سعد بن بشیر » در مناقب خوارزمی به نقل از
(کوثر) بر شما وارد میشوم و تو اي علی ساقی آن، و حسن دفاعکنندة از آن، و حسین دستور دهنده، و علی بن حسین (کسی) که
به سوي آن قدم مینهد و محمد بن علی، ناشر رحمت حقّ، و جعفر بن محمد سبقتگیرنده، و موسی بن جعفر احصاکنندة تعداد
دوستداران و دشمنان و سرکوبکنندة منافقان، و علی بن موسی زیور و زینت مؤمنان، و محمد بن علی اهل بهشت را به درجاتشان
میرساند، و علی بن محمد براي شیعیانش خطبه خوانده حورالعین را به شیعیان تزویج میکند، و حسن بن علی چراغ روشنیاهل
بهشت، و مهدي شفیع آنها در روز قیامت است. در آنجاست که اذن داده نمیشود مگر براي کسی که خدا بخواهد و بپسندد. در
همان کتاب به نقل از سلمان آمده است که: نزد پیامبر اکرم(ص) رفتم، و حسین بن علی(ع) را در آغوش او دیدم که چشمانش را
میبوسد و دهانش را میبوید و میگوید: تو، سروري هستی که پدر و برادر و فرزندان تو نیز سرورند، تو پیشوا و پسر پیشوا و برادر
پیشوایی، و پدر پیشوایان نیز هستی، تو حجّت الهی و فرزند و برادر حجّت الهی هستی، فرزندان تو نیز حجّت الهی هستند که نهمین
« ابراهیم محمد حموینی شافعی » آن را در کتاب خود مقتل الحسین(ع) و « خوارزمی » : آنها قائم آنان است. 1 پینوشت: 1. عسکري
در آخر جزء دوم کتاب فرائد السمطین با اندك تفاوت در بعضی از عباراتش نقل کردهاند. و نیز در کتاب خود به نام المهدي
الموعود عند الجمهور در باب دوازدهم از آن و در کتاب ینابیع المودة، تألیف شیخ سلیمان حنفی، ص 487 نقل شده است.
حکایت دیدار
در دوران هشت سال دفاع مقدس، یک روز شهداي زیادي را براي تشییع به شیراز آورده بودند. تعداد بسیاري از خانوادهها داغدار
و مردم عزادار بودند. من براي تسلّاي دل بازماندگان, پیشنهادي به ذهنم رسید و آن اینکه از علماي شیراز دعوت کنیم که ضمن
آنکه در تشییع جنازة شهدا حضور پیدا میکنند, هر عالمی خواندن تلقین چند نفر را به عهده بگیرد تا مقداري باعث تسکین روحیۀ
دیگران باشد. شهید سید احمد خادمالحسین، یکی از شهداي گرانقدر شیراز و ارادتمند به آستان بلند امام عصر صلوات الله علیه
گفته است: محبت و عشق به امام زمان(عج)، بهترین راه براي اطاعت از فرامین آن حضرت و تحمل سختیها و وادار کردن نفس به
ترك همۀ گناهان است. گرچه خلقت بهشت و جهنم هم میتواند انسان را به سمت بندگی خداوند متعال بکشاند. امّا واضح است
که هیچ عاملی به اندازة محبت نمیتواند محب را هم سنخ با محبوب کند. محبت میتواند پیکر بیجان و مردة انسان را به تحرك
درآورد تا چه رسد به انسان زنده. حکایتی را که نقل میکنم شاهدي بر این مدعاست. حدود سال 1372 بود که قضیهاي را در
ابتدا، با واسطه شنیدم و سپس براي آنکه آن را بدون واسطه شنیده باشم، سفري به شهر شیراز رفتم و به خدمت حجتالاسلام
والمسلمین حاج آقا طوبائی که اصل جریان براي ایشان اتفاق افتاده بود رسیدم. عصر جمعهاي بود که به مسجد ایشان وارد شدیم
و نماز مغرب و عشا را به امامت ایشان به جا آوردیم. بعد از نماز عشا، ایشان بر فراز منبر رفت و پیرامون حضرت حجت بن
الحسن(ع) صحبت نمود و این ظاهراً برنامۀ دائمی عصرهاي جمعه ایشان بود.پس از اتمام سخنرانی, خدمت ایشان رسیدم و پس از
معرفی خود اظهار داشتم که، ما در اصفهان داستانی به واسطۀ یکی از آشنایان از شما شنیدهایم و اکنون به خدمتتان رسیده و مایل
صفحه 50 از 57
هستم که آن را از زبان خود شما بشنوم. حاجآقا طوبائی هم به گرمی از ما استقبال نمود و با کمال بزرگواري و محبت تمام جریان
را براي ما نقل کردند و پس از آن نوار کاستی را که حاوي همان صحبتها بود به ما هدیه داد. اصل داستان از این قرار است: در
دوران هشت سال دفاع مقدس، یک روز شهداي زیادي را براي تشییع به شیراز آورده بودند. تعداد بسیاري از خانوادهها داغدار و
مردم عزادار بودند. من براي تسلّاي دل بازماندگان, پیشنهادي به ذهنم رسید و آن اینکه از علماي شیراز دعوت کنیم که ضمن
آنکه در تشییع جنازة شهدا حضور پیدا میکنند, هر عالمی خواندن تلقین چند نفر را به عهده بگیرد تا مقداري باعث تسکین روحیۀ
دیگران باشد. پیشنهاد خود را با امام جمعۀ محترم شیراز، آیتالله حائري شیرازي در میان گذاشتم و ایشان هم از این پیشنهاد استقبال
کردند. لذا از علما دعوت نمودیم و آنها هم حضور پیدا کردند و هنگام تدفین هر شهیدي, تلقین آنها را میخواندند. خواندن تلقین
میت مستحب است, هنگامی که میتی را در قبر میخوابانند و گونۀ راست صورت او را در کف قبر میگذارند, شخص تلقین
کننده، گوش میت را مختصر تکانی میدهد و سپس عقاید صحیح را که شامل اعتقاد به توحید, قبله, قرآن, نبوت انبیا و امامت
دوازده امام(ع) را با ذکر نام هر کدام, به میت یادآوري مینماید. روح میت که در آنجا حاضر و ناظر است ضمن شنیدن تلقین
جملات, از وحشتی که در اثر وارد شدن جسم او به خانۀ جدید براي او حاصل شده، مقداري کاسته میشود و مأنوس با عقاید حقّه
و اخلاق و اعمال صحیح خویش و مطمئن به لطف خداي کریم، لطیف، رحیم و عفو کننده میگردد. جملات تلقین در حاشیۀ
کتاب مفاتیح الجنان آمده است. بنده یادم نیست که دومین شهید بود یا سومین که میخواستم تلقین او را بخوانم که این قضیه
بود. وقتی داخل قبر شدم و کنار شهید نشستم و « سید احمد خادمالحسین » ، اتفاق افتاد. اما یادم هست که نام آن شهید عزیز
احیاءٌ عند » میخواستم تلقین او را بخوانم, حالم منقلب بود و در این فکر بودم که شهید نیازي به تلقین کردن ندارد. آنها به مقام
رسیدهاند، امّا در عین حال چون خواندن آن مستحب است و باعث تسکین خاطر بازماندگان میشود انجام وظیفه « ربّهم یرزقون
میکنم.وقتی شروع کردم به تلقین خواندن و رسیدم به نام ائمۀ اطهار(ع) و اسم آنها را یکی پس از دیگري میخواندم تا آنکه نام
آخرین امام معصوم، حضرت بقیۀالله ارواحنا فداه را بردم, ناگهان دیدم که شهید همان طور که سرش بر کف قبر گذاشته شده
بود, سرش را به احترام نام امام زمان(ع) از کف قبر بلند نمود و به اندازة حدود یک وجب بالا آورد و دو مرتبه بر کف قبر
گذاشت. من که از قبل پیشبینی چنین صحنهاي را نکرده بودم آنچنان از این عمل احترامگونۀ شهید منقلب شدم که از خود
بیخود شده و مدهوش افتادم، به گونهاي که یادم نمیآید خودم از قبر بیرون آمدم یا دیگران مرا از قبر بیرون آوردند. هر کس از
اطرافیان قبر هم که شاهد این جریان بود حالش منقلب شد و به گریه افتاد. بگشاي تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود
از کفن برآید بعد از اتمام مراسم, به فکر افتادم که تحقیقی راجع به زندگانی این شهید داشته باشم تا بفهمم شهیدي که بعد از
شهادتش, جسم بیروح او این چنین احترامی به نام مقدس صاحبالزمان(ع) میگزارد و بلند میگردد, در زمانی که حیات دنیوي
داشته چگونه از نام آن بزرگوار متأثر و منقلب میگشته و احترام به آن حضرت میگذاشته است؟ وقتی تحقیق نمودم متوجه شدم
که این شهید در زمان حیات خویش, عاشق و دلباختۀ امامزمان(ع) بوده و در جبهههاي دفاع مقدس نیز زیاد به یاد آن حضرت بوده
و دیگران را هم به یاد آن عزیز دلها میانداخته و در فراق حضرتش میسوخته و دیگران را میسوزانده است. خوشا تنهایی و
شبهاي تارم که با یاد تو اشک از دیده بارم تو میدانی که در سوز و گدازم شها مگذار اندر انتظارم (آیتالله میرجهانی) پیامها و
برداشتها: 1. بعد از آنکه انسان خداوند متعال را شناخت, بندگی او را میکند, لکن براي این شناخت و بندگی, سه راه وجود
دارد که معمولًا افراد بعد از شناخت خالق خویش از هر سه طریق استفاده کرده تا خود را به کمال بندگی و اطاعت متصف نمایند.
آن سه راه عبارتند از: محبت پروردگار؛ طمع به ثواب و درجات بهشت؛ ترس از عذاب و عقاب جهنم. لکن راه محبت قويترین راه
است زیرا که محبّ خداوند متعال دیگر سختیهاي سیر الیالله تعالی را حس نمیکند و اصلًا ناراحتی نمیبیند و ترك گناهان لذیذ
2. تعزیت و نفسانی، براي او لذت عقلانی دارد. رسول خدا(ص) میفرمایند: محبت شما به چیزي، شما را کور و کر میکند. 1
صفحه 51 از 57
تسلیت صاحب مصیبت مستحب است، چه قبل از دفن میت و چه بعد از آن. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار 2 مطالبی را از
بزرگان علما پیرامون استحباب تعزیت و اینکه تعزیت بعد از دفن افضل است، نقل کردهاند. در اینجا ما به ذکر یک روایت اکتفا
میکنیم: حضرت موسی(ع) در مناجاتش از پروردگار پرسیده: خدایا چه پاداشی است براي کسی که تعزیت به مادر داغدیده
3. تلقین در دو زمان مستحب گوید؟ فرمود او را در زیر سایۀ خود قرار میدهم در روزي که هیچ سایهاي جز سایۀ من نیست. 3
است: اول وقتی که میت را درون قبر میگذارند. دوم بعد از آنکه روي قبر را پوشاندند و مردم از سر قبر او برگشتند، مستحب است
بیا بیا برویم، تلقین حجتش کردند، احتیاج به » : نزد سر میت بنشینند و با صداي بلند او را تلقین بکنند، منکر به نکیر میگوید
پس برمیگردند و سؤال نمیکنند. 4. خوب است هر کسی به یاد شب اول قبر خویش، زمانی را با خداي خویش .« پرسیدن نیست
خالصانه مناجات کند و از او کمک براي گریه کردن بر احوال نفس خویش بگیرد. مناسب است جملات امام سجاد(ع) را در
زمزمه کنیم: کمکم کن به زاري بر خودم زیرا من به مسامحه و آرزو عمرم را گذراندم، و به اندازهاي پست « دعاي ابوحمزه ثمالی »
شدم که نومید از خیرم. کیست که بدحالتر از من باشد اگر به همین حال به گورم برده شوم که آن را براي خوابیدنم نیاراستم و
آن را براي آرمیدنم با کردار خوب فرش نکردم. چرا من نگویم که ندانم چه سرانجامی دارم در حالی که میببینم نفس، مرا گول
میزند و روزگارم فریبم میدهد و بالهاي مرگ بالاي سرم در حرکت است. چرا من نگریم؛ باید براي جان دادن بگریم، باید براي
تاریکی گورم بگریم، بگریم براي تنگی لحدم، بگریم براي پرسش منکر و نکیر از من، بگریم براي بیرون شدنم از گور برهنه و
خوار با بار گناهی که بر دوش دارم، بنگرم یکبار از طرف راست و یک بار از چپ و مردم در وضعی [بهتر] غیر از وضع من باشند.
5. انسانهاي مؤمن خالص الایمان، مطمئن هستند که چنانچه در زمان حیات آنها امام زمان(ع) ظهور نکنند تا از دنیا بروند، پس از
ظهور آقا، به دنیا بازخواهد گشت. رجعت عمومی نیست بلکه مختصّ انسانهاي با ایمان خالص یا مشرك خالص است. و ما چه
کنیم که عمل صالح ما اندك است ولی آرزوي فراوان داریم: مولاي إذا رأیت ذنوبی فزعت و إذا رأیت کرمک طمعت. وقتی
مولاي من، وقتی به گناهانم مینگرم ناامید میشوم اما وقتی به کرم تو مینگرم طمع مرا فرا میگیرد. شاید مناسب باشد پناهنده به
امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) بشویم که ضامن رجعت و بازگشت یک حیوان آهو شدند، بلکه ضمانت رجعت ما بیچارگان و
شفاعت بودن ما را در رکاب مولایمان صاحب العصر و الزمان(ع) بنمایند چنانکه در دعاي عهد هر روز از خداوند درخواست
میکنیم: اللهّمّ إن حال بینی و بینه الموت ... فاخرجنی من قبري 4؛ خداوندا، اگر بین من و آن حضرت، مرگ حائل شد... مرا [در
روز ظهورش] از قبرم خارج کن. 6. لازم است هنگام گفتن نام معصومین(ع)، احترام مناسب چه از طرف گوینده و چه از طرف
شنونده و حتی هنگام نوشتن نام آنها گذاشته شود و از نوشتن رموز ص و ع و س اجتناب گردد. در محضر امام صادق(ع) وقتی نام
رسول الله(ص) برده شد، امام(ع) ضمن اداي احترام به این نام مبارك، سه مرتبه در حالی که نشسته بودند سر مبارك خود را تا
نزدیک زمین پایین بردند. 7. خوب است محبّان و عاشقان حضرت بقیۀالله ارواحنا فداه سعی در تبلیغ نام آن حضرت بنمایند. زیرا
انسان محب، دوست دارد کمالات محبوب خویش را به دیگران منتقل کند تا او را محبوب همه بگرداند. اسامی معصومین(ع) را بر
روي اولاد خود و مکانهاي مناسب گذاشته، مرتب نام آنها را زیر لب زمزمه کنند، کتبی که نام و معارف آنها را در بر دارد تهیه و
بین دوستان و اقوام و حتی در بیمارستانها پخش نمایند. در مجالس شادي و عزا، گفتارهاي آنها را به مناسبت با خطّ زیبا بر در و
دیوار زده و توسط گویندگان تبلیغ نماید. 8. اگر انسان، مؤمن واقعی باشد، و همیشه وظیفۀ فعلی خویش را عمل نماید هر حالتی
براي او به وجود آید، خیر و مصلحت اوست. اگر مالک شرق و غرب عالم گردد خیر و منفعت او در آن است و اگر کشته شود و
بدن او تکهتکه گردد باز خداوند متعال خیر و نفع او را در همان حالت قرار میدهد. به این حدیث امام صادق(ع) توجه فرمایید: در
آنچه که پروردگار با حضرت موسی مناجات فرموده، آمده است: اي موسی من هیچ مخلوقی را که محبوبتر از بندة مؤمن من
باشد، نیافریدم و من او را تنها به چیزي مبتلا میکنم که مصلحت و خیر براي او باشد و من داناترم به چیزي که بندة مرا اصلاح
صفحه 52 از 57
میکند پس بنده من باید بر بلاي من صبر کند و نعمتهاي مرا شکر گزار باشد و به قضاي من باید راضی باشد. 5 صبا اگر گذري
افتدت به کشور دوست بیار سوي محبان پیامی از در دوست وگر چنانکه در آن حضرتت نباشد یار براي دیده بیاور غباري از در
دوست غبار درگه او توتیاي دیده کنیم بدین وسیله ببینیم سوي منظر دوست من خراب و تمناي وصل او هیهات مگر به خواب ببینم
خیال منظر دوست اگرچه دوست به چیزي نمیخرد ما را به عالمی نفروشم مویی از سر دوست چه باشد ار شود از بند غم دلش
. ثناخوان کمینه چاکر دوست (فیض کاشانی) ماهنامه موعود شماره 73 سیّد ابوالحسن مهدوي پینوشتها: 1 « فیض » آزاد که هست
.4 . 3. همان، ج 53 ص 39 .113- 2. همان، ج 82 ص 111 . حبّک للشّی یعمی و یصمّ. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 77 ص 164
. فرازي از دعاي عهد. 5. علامه مجلسی، همان، ج، 82 ص 130
پرسش شما، پاسخ موعود
در مواجهه با بسیاري از اقشار مردم یکی از نخستین پرسشهایی که مطرح میشود این است که آیا سرانجام امام مهدي(ع) هم
چون پدران بزرگوار خویش به شهادت میرسد یا اینکه به مرگ طبیعی از دنیا میرود؟ در پاسخ این پرسش باید گفت که هر یک
از این دو احتمال مؤیداتی در روایات دارد که در اینجا به بررسی آنها میپردازیم: الف) دستۀ اول از دستهاي روایات استفاده
میشود که آن حضرت به مرگ طبیعی از دنیا میرود. روایات زیر از آن جملهاند: 1. ام سلمه از پیامبر خدا (ص) چنین نقل
میکند: مهدي از خاندان من و از فرزندان فاطمه است.... او در میان مردم به سنت پیامبرشان عمل میکند، پس هفت سال درنگ
ثمّ رددنا لکم الکرّة » 2. در روایتی که در تفسیر آیۀ شریفه میکند و آنگاه از دنیا میرود و مسلمانان بر او نماز میگزارند. 1
2 از امام صادق(ع) نقل شده در این زمینه چنین آمده است: [منظور] « علیهم؛ پس از [چندي] دوباره شما را بر آنان چیره میکنیم
خروج [امام] حسین(ع) با هفتاد تن از یارانش [در زمان رجعت است] در حالی که کلاهخودهاي زرینی که دو رو دارد بر سر دارند
و اعلام کنندگانی به مردم برسانند: این حسین است که خارج شده است، تا آنجا که مؤمنان هیچ شک و تردید دربارة او نکنند و
بدانند که او دجّال و شیطان نیست، و اوست حجّت قائم [به حق] در میان شما و چون معرفت به اینکه آن حضرت همان حسین(ع)
است در دلهاي شیعیان استقرار یافت، حضرت حجّت را مرگ فرا میرسد و کسی که آن جناب را غسل میدهد و کفن و حنوط
میکند و به خاك میسپارد همان حسین [بن علی](ع) خواهد بود. جز وصی و امام هیچکس متصدّي [کار کفن و دفن] وصی
3. در روایت دیگري نیز امام صادق(ع) در پاسخ به این پرسش که اولین کسی که به دنیا رجعت خواهد کرد چه کسی نشود. 3
است میفرماید: [امام] حسین(ع) در پی قائم(ع) خروج میکند... حسین(ع) به همراه آن گروه از یارانش که با او به شهادت
رسیدند، به پیش میآید در حالی که هفتاد پیامبر او را همراهی میکنند، آن گونه که به همراهی موسی بن عمران فرستاده شدند.
قائم(ع) انگشتر خود را به او واگذار میکند. پس حسین(ع) نخستین کسی است که عهدهدار غسل و کفن و حنوط آن حضرت
میشود و ایشان را در قبر خود قرار میدهد. 4 ب) دستۀ دوم از دستهاي دیگري از روایات که به طور عام دلالت بر به شهادت
رسیدن همۀ معصومین(ع) میکنند، شاید بتوان استفاده کرد که امام مهدي(ع) نیز چون پدران بزرگوار خویش به شهادت میرسند.
از این دسته روایات نیز به نمونههایی اشاره میکنیم: از امام حسن مجتبی(ع) در این زمینه چنین روایت شده است: به خدا سوگند،
پیامبر خدا با ما پیمان بسته است که این امر [امامت] را دوازده تن امام از فرزندان علی و فاطمه به دست خواهند گرفت و هیچ کدام
2.امام صادق(ع) نیز در این باره میفرماید: به خدا قسم هیچیک از ما نیست مگر از ما نیست مگر اینکه مسموم یا کشته میشود. 5
3. از امام رضا(ع) نیز مشابه همین تعبیر، روایت شده است. 7 گفتنی است این دسته روایات اینکه کشته شده و به شهادت میرسد. 6
معمولاً براي پاسخگویی به شبهاتی که در مورد نحوة از دنیا رفتن برخی امامان مطرح میشود، مورد استفاده قرار میگیرد. علامۀ
باب شدت سختیهاي امامان معصوم و اینکه مصیبتهاي آنها از همۀ مردم بزرگتر بود و » مجلسی نیز در کتاب خود بابی را با عنوان
صفحه 53 از 57
برخی » 8 به بررسی این روایات اختصاص داده است. 4. نویسندة کتاب إلزام الناصب به نقل از « اینکه آنها نمیمیرند مگر با شهادت
عبارتی را نقل کرده است که دلالت بر شهادت امام مهدي(ع) میکند. او مینویسد: هنگامی که هفتاد سال [حکومت « از علماء
که ریشی چون مردان دارد، از بالاي « سعیده » به نام « بنی تمیم » حضرت] حجّت به پایان رسید، مرگ به سراغ او میآید. زنی از
پشت بام هاونی سنگی به سوي آن حضرت که در حال گذشتن از آن مسیر است پرتاب میکند و او را میکشد. پس از درگذشت
آن حضرت. [امام] حسین(ع) عهدهدار به خاك سپاري او میشود. 9 عبارت یاد شده از سوي برخی صاحبنظران مورد نقد و بررسی
قرار گرفته است که از آن جمله میتوان به شهید سید محمد صدر اشاره کرد. ایشان در این زمینه مینویسد: این متن اساساً قابلیت
اثبات موضوع [شهادت حضرت] را ندارد؛ زیرا روایت نقل شده از یکی معصومین نیست، بلکه از بعضی از علما که ما نمیدانیم
کیست، نقل شده است. حتی اگر این متن چنانکه از ظاهر آن برمیآید اشاره به مضامین برخی روایات داشته باشد، تبدیل به
روایت مرسلی میشود که نه سند آن مشخص است و نه امامی که از او روایت شده است. افزون بر اینکه سند روایات یاد شده
معمولاً ضعیف است و مضامین آنها دور از ذهن است به گونهاي که نمیتوان با آنها چیزي را ثابت کرد. 10 نام برده نقدهاي
دیگري نیز به متن و محتواي این عبارت وارد کرده است که به همین مقدار بسنده میکنیم. 11 در هر حال با توجه به این دو دسته
روایات اظهار نظرصریح و قطعی در مورد چگونگی وفات اماممهدي(ع) مشکل به نظر میرسد. ماهنامه موعود شماره 83
، 3. کلینی، الکافی، ج 8، ص 250 . 2. سورة اسراء ( 17 )، آیۀ 6 . پینوشتها: 1. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 51 ، ص 104 ، ح 39
5. بحارالانوار، ج 27 ، ص 217 ، ح . 4. بحارالانوار، ج 53 ، ص 103 ، ح 130 . همچنین ر. ك: بحارالانوار، ج 53 ، ص 94 ، ح 103
9. علی یزدي حائري، الزام الناصب فی إثبات . 8. همان، صص 207 217 . 7. همان، ص 214 ، ح 16 . 6. همان، ص 209 ، ح 7 .19
. 11 . همان، ص 883 . 10 . سید محمد صدر، تاریخ ما بعد از ظهور، ص 881 . الحجۀ الغائب، ج 2، ص 167
خواستگاري گنجشک
مورچهاي، پیامبر خدا، حضرت سلیمان(ع) را موعظه کرد و آن وقتی بود که مورچه روي سینۀ سلیمان(ع) آمد در حالی که
حضرتش خوابیده بود، سلیمان مورچه را گرفته به دور انداخت. مورچه گفت: اي پیامبر خدا این صولت از چیست؟ چرا مرا پرت
کردي، مگر نمیدانی تو در برابر پادشاهی قدرتمند قرار میگیري که حقّ مظلوم را از ظالم میستاند؟ حضرت سلیمان از این گفتۀ
مور به حالت غش درآمد و پس از افاقه، به مورچه فرمود: از من بگذر. مورچه گفت: نمیگذرم مگر به سه شرط؛ 1. هیچگاه سائل
و فقیر را از دربارت رد نکنی، 2. بدون جهت صحیح نخندي و خندهاي که از روي غفلت و بیفکري باشد نداشته باشی. 3. اینکه
مقام و موقعیت و دربانان مانع بین تو و مردمی که به تو کاري دارند نشود، سلیمان گفت: قبول کردم و چنین کنم و مورچه، سلیمان
را بخشید. 1 خواستگاري گنجشک روایت شده که روزي حضرت سلیمان گنجشک نري را دید که دور گنجشک مادهاي
میگردد، حضرت به اصحاب فرمود: میدانید چه میگوید؟ 2 گفتند: یا نبیالله، چه میگوید؟ فرمود: از او خواستگاري میکند که
همسر و عیال او باشد و میگوید همسر من باش و در هر یک از قصرها و کاخهاي شام که بخواهی تو را منزل دهم، حضرت فرمود
قصرهاي دمشق همه از سنگ است، براي این گنجشک ممکن نیست آنجا لانه بسازد و مسکن گزیند لکن هر خواستگاري،
دروغگو است 3 (وقتی براي ازدواج میرود در باغ سبز نشان میدهد و خلاف میگوید تا به هدف که ازدواج و اعمال غریزة جنسی
است برسد). گنجشک مدعی و بساط سلیمان حضرت سلیمان گنجشکی را دید که با همسرش اختلاف پیدا کرده بود. گنجشک
ماده گوش به حرف و خواستۀ شوهرش نمیداد. گنجشک نر میگفت: چرا تسلیم خواستۀ من نمیشوي و شببخیر و روزبخیر مرا
جوابگو نیستی 4 و حال آنکه من قدرتی دارم که اگر بخواهم با منقارم قبۀ سلیمان را میگیرم و در دریا میاندازم. این گفتوگو را
سلیمانبن داود شنید و خندید و آن دو گنجشک را صدا زد و آمدند و به گنجشک نر فرمود: تو توان این کار را داري که با
صفحه 54 از 57
منقارت دستگاه مرا گرفته در دریا بیندازي؟ گفت: نه یا رسولالله، ولی گاهی مرد باید در مقابل زن یک قدرتی از خود نشان دهد.
اظهار عظمت و بزرگی کند، که زن گوش به حرف او بدهد و دیگر اینکه یا نبیالله ما عاشقیم، عاشق را به حرفهایی که مقابل
معشوقه دارد نباید ملامت کرد. حضرت سلیمان به گنجشک ماده فرمود: چرا خودت را در اختیار او نمیگذاري و گوش به حرف
او نمیدهی، او که تو را دوست دارد؟ گفت: یا نبیالله او دوست و عاشق من نیست ادعا میکند و دروغ میگوید. چون او دوست
دیگري هم دارد. اگر مرا دوست دارد نباید به غیر از من نظر داشته باشد. این حرف گنجشک ماده اثر عمیقی در سلیمان گذارد و
گریۀ شدیدي کرد و چهل روز از مردم کناره گرفت و از خدا میخواست که قلب و دلش را تنها ظرف محبت خود قرار دهد و
2. از این عبارت استفاده . عشق و محبت دیگري در او نباشد. 5 ماهنامه موعود شماره 73 پینوشتها: 1. حدائق الانس، ج 1، ص 562
میشود که منطق طیر را دیگران هم میتوانند با او آشنا باشند که میفرماید میدانید چه میگوید. 3. سفینۀ البحار. محدّث قمی، ج
2. کلمۀ عصفر عصفور یعنی گنجشک به ضم العین و الانثی عصفورة، گنجشک نر داراي لحیه و ریش سیاه است مثل آدم و
گاومیش و خروس. 4. گنجشک عشق عجیبی به همسر و بچههاي خود دارد و زیاد با همسرش نزدیکی دارد شاید 100 مرتبه در
. ساعت، لذا عمر او کوتاه است و بیشتر گنجشکها بیش از یک سال عمر نمیکنند (سفینۀالحار، ج 2، کلمۀ عصفور). 5
سفینۀالبحار، ج 2، کلمۀ عصفور.
درباره